کتاب “ابر و من و مامان” نوشتهٔ غلامرضا حیدری ابهری داستانی کوتاه است که دربارهٔ یکی از سرگرمیهای کودکی به نام تماشای ابرهاست. قهرمان داستان پسربچهای است که با همراهی مادرش، ساعتها کنار پنجره میایستد و ابرها را تماشا میکند و شکلهای جالبی که هر ابر به خود میگیرد را مشاهده میکند. یک روز، مادر پیشنهاد میدهد که با هم به بازی بپردازند و ابرها را تشخیص دهند. در طول بازی، مادر و پسر به شکلهای مختلفی که ابرها میگیرند، تعبیر میکنند و با هم به خاطرات خوشی دست مییابند. در نهایت، مادر و پسر نگاههای متفاوتی نسبت به ابری که به شکل آدمکی اخمو است، دارند؛ مادر آن را شبیه بستنی قیفی میبیند و پسر به شکل یک آدمک کثیف و اخمویی مشاهده میکند.
گزیده ای از کتاب ابر و من و مامان:
دومین ابری که آمد، به مادرم گفتم: مامان این را می بینی؟ انگار یک پوتین پاره پوره است. بیچاره کسی که می خواهد آن را پایش کند. مادرم گفت: پوتین پاره پوره؟ یک بار دیگر نگاهش کن. فکر نمی کنی شبیه یک مرغ است که در لانه نشسته است و دارد قد قد می کند؟ من دوباره به آن ابر نگاه کردم و چشم هایم را مالیدم و به مادرم گفتم: عجب مرغ قشنگی!
پیشنهاد ما کتاب فکر ،کودک، فلسفه (آغازی برای پرورش تفکر در کودکان)
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.