در این کتاب نویسنده محترم خانم ام البنین عباس زاده دغدغه کودکان و دانش آموزانی را داشته است که به نویسندگی علاقه دارند و دوست دارند که جواب سوالات خود را بگیرند.
از زبان نویسنده با این کتاب جذاب و خواندنی آشنا می شویم:زمانی که دوره های آموزش نویسندگی برای کودک و نوجوان درمدارس مشهد شروع شد، کمی اضطراب داشتم؛ اما اطمینان داشتم که میتوانم اطلاعاتم را با بچه ها رد و بدل کنم. کلا سها شروع شد.
با شاگردان انس گرفتم. آنها سؤالات زیادی از من میپرسیدند.دوره های مقدماتی و تکمیلی را پشت سر گذاشتیم. در این دوره هاسؤالات زیادی پرسیده شد. به بیشتر آن ها در وقت محدود کلاسی نتوانستم پاسخ بدهم. به شاگردان گفتم سؤالات را بنویسند.
ناگهان با حدود دوهزار سؤال روبرو شدم. در بازار کتاب هر چه گشتم تا براساس سن بچه ها کتابی را پیدا کنم تا به جواب سؤالاتشان برسند،پیدا نکردم؛ درنتیجه تصمیم گرفتم سؤالات شاگردان را دسته بندی کنم و خودم در حد توانم به آنها پاسخ بدهم.
سؤالات را به چندبخش تقسیم کردم. بخشی از سؤالات را که کمی طنزگونه است، دراین جلد آورده ام تا بچه ها کمی با فضای نویسندگی آشنا شوند ودر گام های بعدی وارد مباحث تخصصی تر آموزشی شوم. سؤالات مشابه را حذف کردم و سؤالات پرتکرار را آوردم؛ سؤالات بامزه و بی مزه بچه هایی را که دوست داشتند با فضای نویسندگی آشنا شوند.جواب دادن به سؤالات چند مرحله داشت: گاهی دست نوشته هارا به کلاس می آوردم، برای شاگردان میخواندم یا می دادم خود آنهاسؤال و جوا بها را بلند بخوانند تا هر جا را که متوجه نمیشوند یاجواب برایشان قانع کننده نیست، اصلاح کنم. من هم شاگرد دخترداشتم، هم شاگرد پسر. نظر هر دو جنس را درباره سؤالات و جوابهاپرسیدم. اصلاحات انجام شد.
بعضی سؤالات آن قدر خنده دار بود که میترسیدم اگر بیاورمشان،به دوستان نویسنده بَر بخورد. حذفی ها زیاد بود؛ اما جای شماخالی، در کلاس ساعت ها همراه شاگردان می خندیدیم و آن ها ازبودن با معلمی که نویسنده هم هست فوق العاده لذت می بردند.حال و هوای خاصی بود. بعضی مواقع واقعاً نمی دانستم چه جوابی به سؤالات بدهم. شاید دیگر دوستان نویسنده نظرشان اینطور نباشد. در این بین یکی از نویسندگان محبوب ایران به کمکم آمد.از ایشان خواستم به من کمک کند. آقای «غلامرضا حیدری ابهری »فوق العاده صبورانه من را در این کار همراهی کردند و واقعاً از ایشان سپاسگزارم. ایشان حدود هفتاد کتاب کودک و نوجوان نوشته اند ونظرهای ایشان واقعاً تخصصی بود. مثل استاد راهنما بر سر کتاب بودند. خداوند جزای خیر به ایشان بدهد.بعد از این، مراحل کارگروه خانوادگی ما شروع شد. البته دخترانم ازاولِ کار مرا همراهی کرده بودند، اما کارگروه تخصصی من و دخترانم که هر سه گروه سنی را هم داشتند، چند روز طول کشید. محدثه جان،دختر بزرگم، پانزده سال دارد؛ یک مغز متفکر که کاملاً می دانست من چه می خواهم و کتاب در چه مرحله ای است. تمام سؤالات را خواندو علامت زد که فلان کلمه سخت است یا فلان مورد باید اصلاح شود.دو روز کامل با دخترها صبح و عصر سؤالات را خواندیم و اصلاحات را انجام دادیم. مطهره جان که دوازده سال دارد، گاهی حوصله اش سرمیرفت و فقط میگفت جواب ها کوتاه شود. چند جواب سؤال را
خودش گفت و من چون برای این گروه سنی مدنظر داشتم، بیشتر آنها را وارد کتاب کردم. مائده جان که هفت سال دارد، تازه باسوادشده. با درست کردن قصه های عجیب و غریب برای سؤالات، من را به فکر می انداخت که می شود بچه ها از کودکی تربیت شوند تا درآینده نویسندگانی جهانی به دنیا عرضه کرد. من تنها تلاشم کشف استعداد و علاقه بچه ها به دنیای نویسندگی و نوشتن است.در مدارس فقط مهارت از خواندن و نوشتن آموزش داده میشود وجای آموزش نویسندگی خالی است. در این کتاب و جلدهای بعدی سعی می کنیم آموزش نویسندگی اتفاق بیفتد. این گام اول کوتاه راتقدیم میکنم به همه کسانی که به من در این کار کمک کردند وتقدیم میکنم به همه بچه های نویسنده ایران و دنیا.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.